روزنوشته ها

وبلاگ شخصی محمدجواد علی محمدی

زنده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست! زنده باش

امروز بعد از رای دادن هیچ چیز به اندازه دیدن این عکس ها خوشحالم نکرد.

شاعرِ ارغوان امید دارد . آسمان او امروز ، هم رنگ آسمان من و خیلی هایی بود که به جای ماندن در کنجِ اتاق و نق زدن و افسردگی بیرون زدند برای رای دادن. اگر نمی توان کارِ بزرگی کرد ، لااقل، بزرگترین کارِ ممکنی را که می شود انجام داد را انجام دهیم.

 7 اسفند 1394 و انتخابات مجلس دهم .

رایِ سایه

هوشنگ ابتهاج و میلاد عظیمی که همراه خانواده اش در این روز در رکاب استاد بودند.

عکس بالا از کانال تلگرامی خصوصی است.

سایه بعد از رای دادن

از راست: عاطفه طیّه - استاد هوشنگ ابتهاج - میلاد عظیمی و آناهید با انگشت استمپ خورده 😉

با تشکر از @SKazemi به خاطر توضیحات و عکس آخر.

  • ۲۸۷

رای می دهم

این مطلب را از روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی نقل می کنم. تا سرنخی باشد برای خواندن سایرِ مطالبش در مورد انتخابات و دیگر مسائل.

«کنکور درس مهمی برای من داشت که هرگز در زندگی آن را فراموش نمی‌کنم:

اگر در میان همه‌ی گزینه‌ها، حداقل یک گزینه وجود دارد که از نادرست بودن انتخاب آن مطمئن هستی،

حتی انتخاب تصادفی سایر گزینه‌ها هم، بهتر از خالی رد کردن پرسشنامه است.»

محمدرضا شعبانعلی

منبع




  • ۱۴۱

موسیقی لیگ قهرمانان

پی نوشت1: چند روز قبل وقتی داشتم فیلم های اختتامیه جشنواره فجر را از آپارات و تیوال می دیدم ، برخوردم به یک تیزر و تبلیغ از کنسرت دوره ی باروک که کریستوف رضاعی خوانندگی آن را بر عهده داشت که چند ماه قبل برگزار شده بود. از نوع موسیقی جالب آن ها خوشم آمد. موسیقی بسیار صمیمی و زیبا. ( کریستوف رضاعی آهنگ ساز و نوازنده پیانو و خواننده هست . موسیقی 11 فیلم که همگی جزو آثار معروف سینمایی ایران هستند از جمله "در دنیای تو ساعت چند است؟" و "کنعان " آهنگسازی اوست.)

کلیپ مورد نظر «کنسرت آنسامبل گارگاه باروک»  بود که در آپارت می توانید ببینید.

پی نوشت 2: امروز هم مشغول گشت و گذار در مورد موسیقی باروک بودم . باخ، ویوالدی، هندل و آلبینونی از آهنگ سازان باروک بودند. در مطالعه هندل دیدم که سرود رسمی لیگ قهرمانان اروپا اثرِ تونی بریتن (Tony Britten) آهنگسازِ انگلیسی با اقتباس یا الهام از Zadok the Priest (زادوکِ کشیش) اثر هندل هست. هندل این اثر را برای تاج گذاری جرج دوم در سال 1727 نوشته است. بریتن سرود لیگ قهرمانان را در سال 1992 به سفارش UEFA به چهار زبان انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی و ایتالیایی (که ایتالیالی گویا فقط در بازی پایانی اجرا می شود(؟)) نوشت. در بعضی از بازی های نهایی این موسیقی به همراه ارکستر و گروه کر به صورت زنده اجرا شده است.

لیگ قهرمانان اروپا

فیلم اجرای قسمتی ( فکر می کنم تنها قسمتی از اثر باشد و کامل نیست) از Zadok the Priest را می توانید اینجا تماشا کنید.

سرود لیگ قهرمانان را هم می توانید از اینجا دانلود کنید.

پی نوشت 3 : در قدم بعدی خواستم سرود رسمی لیگ برتر خودمان را هم بشنوم. یعنی در واقع خواستم مطمئنم بشوم که همانی که قبل از مسابقه های لیگ خودمون می شنویم همان آهنگ رسمی ما هست یا نه؟(می توانید آن را از اینجا بشنوید یا دانلود کنید.) این موسیقی فکر نمی کنم به سفارش صداو سیما و یا سازمان لیگ ساخته شده باشد ( احتمالا به سفارش دانلود شده است) چون در انتهایش متن های انگلیسی خوانده می شود تنها چند باشگاه وجود دارد که سرودهای سفارشی ساخته اند که از جمله ی آن ها تراکتورسازی است که اسفندیار قره باغی خواننده آن هست. برای تیم ملی فوتبال قبل از جام های جهانی موسیقی هایی سخیف ساخته می شود. حتی سرودهای قهرمانی ما هم چندان آثار قابلی نیستند.

اصل مطلب: تفاوت سطح لیگ ها و تیم های ایرانی با لیگ اروپا به شدت محسوس هست، چه در موسیقی و چه در خودِ فوتبال. نتیجه گیری با خودتان. این وضعیت و نگاه کمابیش در سایر عرصه های زندگی و فرهنگ ما وجود دارد و خیلی از مواقع برای ما کاملا طبیعی هست و اصلا به چشم نمی آید. تنها آن جایی که محصولات و میوه های نهایی یک تمدن را می بینیم مانند کودکی خواهان آن هستیم و بیش تر غبطه ی رفاه و ماشین های لوکس و سطح زندگی غربی ها را می خوریم و نه غبطه ی عقل و فرهنگِ شان را.


  • ۲۳۲

مدرک و دانشگاه و بحث های تکراری

از چند مدت قبل تصمی گرفته ام که بعضی از مطالبی را که در تمرین ها و کامنت های سایت شعبانعلی و متمم می نویسم را اینجا هم بگذارم . البته برای دسترسی به بعضی مطالب متمم باید عضو سایت باشید. ( این مطلب یکی از آن هاست )

نوشته ی من کامنتی بود برای این نوشته:


و این هم کامنتِ من:

من قبول دارم که دانشگاههای ما کیفیت لازم را ندارند اما برای یادگرفتن خیلی از رشته ها فضای بهتری از دانشگاه وجود ندارد مثل ریاضی فیزیک و … . هر علمی را آدم به صورت خودآموز نمی تواند یاد بگیرد. واقعا دانشگاه فرصت های زیادی را در اختیار انسان قرار می دهد الا که یک سال از اخذ مدرک لیسانسم می گذرد دلم برای دانشگاه تنگ می شود. نمی گویم دانشگاه خیلی مقدس هست اما از فضاهای کاری که من در این یک سال تجربه کردم خیلی پاک تر هست.
نباید ارزش آفرینی را با میزان حساب بانکی گره زد. چقدر هنرمند و شاعر و دانشمند داشتیم که در اوج بدبختی مرده اند و کارهایشان هیچ خریداری در زمانه خودشان نداشت . به نظرم کار اینها ارزشمند بود ولی خوب کسی برایشان حاظر نبود پول بپردازد.
فرض کنید حافظ مثلا مجبور باشد برای امرار معاش پست ترین کارهای جامعه را انجام دهد. آیا این عادلانه هست؟ حافظ خیلی ارزش آفرینی کرده ولی او هم از بی عدالتی های زمانه که شاعران ثنا گو فقط ارج و قرب دارند نالیده است. شهریار هم نالیده است. آیا اگر شما جای حافظ بودید حق می دادید به او که او از جامعه اش انتقاد کند.
استاد الهی قمشه ای می گفت: مدارس قدیم فردی مثل نظامی پرورش می دادند اما مدارس جدید یک نظامی شناس هم پرورش نمی دهند.
مشکل در مدرسه و دانشگاه نیست. مشکل در مدل کنونی آنهاست. غالب دانشمندان بزرگ ما در مدارس معروف آن دوران تحصیل کرده بودند . از نظامیه بغداد بگیرید تا مدارس علمیه نجف و … .ما دانشگاه را کپی کرده ایم . راه رفتن خودمان را هم فراموش کرده ایم. اما کلاه آدم باید به کفش و لباسش هم بیاید. ما دانشگاهمان خیلی خوب نیست و مشکلات زیاد دارد اما در مقام مقایسه مثلا بهتر از سیستم مدیریتی و حکومتی و جامعه ما هستند. همین اینها هستند که معدل جامعه ما را بالا بردند. هر کس در جامعه وظیفه ای دارد . نباید از یک صنف انتظارات بیش از اندازه داشت. دانشگاه یک کار مشخص دارد. حالا هی وظایفش هم با دید بزرگانش در حال تغییر هست . ولی نباید انتظار داشته باشید دانشگاه ظرف ۴ سال یک انسان بیرون دهد که هم در جامعه موفق باشد هم در زندگی شخصی هم در زندگی علمی و مالی. البته همه این حوزه ها چنان در هم تنیده اند که نمی شود به این سادگی ها اینها را از هم جدا کرد. باید پذیرفت که هر کسی  کاری دارد. می دانم شما از آن دسته آدمهایی نیستید که کل ارزش یک شخص را در حجم حساب بانکی اش ببینید.
باید پذیرفت که یک خطاط که چهل سال از عمرش را صرف شناخت و بیرون اوردن زیبایی های خط کرده است از شعور پایین مردم هنرنشناس گله کند. او که بازاریاب هنر نیست . او تنها می توانسته کاری را که بلد هست انجام دهد و انجام داده. در همه دنیا هم همینطور هست. یکی کار هنری اش را انجام می دهد دیگری کلکسیون دار هست . سیستمشان درست هست . موقعی هم که درست نبود شاعران و دانشمندان و هنرمندانشان در فقر بودند. شما سیستم موسسه ها ی قدیمی و بزرگ تاریخ را از هاروارد گرفته تا حوزه علمیه ببینید . همه شان یک مدل کاری دارند و آن هم حمایت از دانشجو و طلبه هست . طلبه باید یاد بگیرد و آزمون و خطا کند و ما ( جامعه ) هزینه های آن ها را بدهیم. این برای افراد با استعداد است و سایرین هم برای هزینه های آموزشی خود پولشان را می آورند. درست است که مدت هاست روش غربی ها در آموزش در خدمت اربابان قدرت و ثروت قرار گرفته ولی شما مشترکات زیادی را بین نظام های آموزش با سابقه در اقصی نقاط عالم می بینید که یکی  از وجوه مشترکشان حمایت از دانشجویان خود هست. قرار نیست همیشه چیزی به درد جامعه بخورد.هنرمند بزرگ و دانشمند بزرگ مساله اش لزوما با من بیسواد عامی یکی نیست . او ممکن است به چیزی فکر کند که در نظر من بسیار بی ربط و مسخره باشد. او شاید به یک مساله در صد سال بعد پاسخ می دهد.  نباید تنها علم ورزانی مورد تقدیر باشند که جواب مساله من را می دهند .شما یک حلقه را در نظر بگیرید: دانشمند علم مورد نیاز برای حل مساله جامعه را تولید می کند و جامعه چون این علم تولیدی را دوای درد خود می داند حاضر هست برایش پول بپردازد در نتیجه در بازه های کوتاه یا بلند مدت بالاخره علم تولیدی قدرت خود را به صورت قدرت نظامی و اقتصادی و پول نشان می دهد. اما این همه ماجرا نیست. شاید این چرخه معقولی به نظر بیاید. شما هم به احتمال زیاد همین چرخه را درست می دانید.  اما اشکالاتی بر آن وارد است :
بودجه دانشگاهیان یا قسمت های علمی صنایع توسط آن صنایع و جامعه تامین می شود . چه دولت ها و چه صنایع ،تحقیقاتی را دوست دارند که منجر به دلار شود. در نتیجه علم در اختیار قدرت قرار می گیرد و این دانشمند نیست که جامعه را خط می دهد بلکه این دولت ها و اربابان قدرت در صنایع بزرگ هستند که دانشمندان و بودجه های تحقیقاتی انها را جهت می دهند. این یک رابطه دوسویه و متقابل هست و از هر دو طرف هم افزایی دارد اما لزوما این هم افزایی به خیر و صلاح جامعه نیست. شما  علم کثیف را در اقتصادهای بزرگ و در جنگ های جهانی دیده اید. خیلی ها همین را علم نافع می دانند یعنی علم کاربردی :علمی که از آن نانی نباشد که علم نیست. برای همین هست که بودجه دانشکده های برق و کامپیوتر روز الان بیشتر از مثلا دانشکده مکانیک هست. چون صنایع در زمینه مکانیک (مثلا خودرو) حس می کنند که به بلوغ لازم رسیده اند ، اما نیاز صنایع و دولت ها و شرکت ها در حوزه کامپیوتر همچنان سیری نا پذیر هست .یعنی مثلا در رقابت های بین کمپانی های گوشی های مختلف هنوز نیاز به پردازنده های سریع تر با قیمت کمتر برای غلبه برحریف حس می شود. در نتیجه بودجه علمی بیشتری به نسبت مکانیک مثلا صرف می شود. البته در مثال مناقشه نیست شما می توانید مثال بهتری پیدا کنید. حتی خود جامعه غربی به این مساله پی برده و از آنجایی که  تحقیقات در حوزه های باستان شناسی و ادبیات و …احتمالا  به درد هیچ شرکت و صنعتی نمی خورد دولت ها خود هزینه های این قبیل تحقیقات را می دهند. در کشوری مثل ما که شاعر نه کتابش فروش می رود و نه باستان شناس برای تحقیقاتش حمایت می شود حق دارد به نظر من کمی هم اعتراض کند. در این اوضاع هست که چیزی مثل فلسفه پوچ شمرده می شود حتی در کشورهای جهان سومی مثل ما علوم پایه هم کار های بی خود و بی جهت است. علوم پایه هم فقط در شرایطی خوب هست که مثلا بشود از فیزیک لیزری و هسته ای بهره ای برد و الا فیزیک نظری و ریاضیات که اصلا چیزی به در نخوری هستند و یک مشت بیکار عاشق پیشه روانی دارند سر مسائلی که برای هیچکس مهم یست پول می دهند. تنها فایده فیزیک در کشور ما می تواند ترجمه و چاپ کتب علمی تخیلی و ساختن فیلم های جذاب مستند فیزیکی باشد. دانشگاه ما نمونه جامعه ماست . وقتی که فلسفه چنین حقیر هست شما نباید انتظار زیادی از این جامعه داشته باشید. برای همین هست که اندیشمندان بزرگ جوامع غالبا بعد از مدت ها از مرگشان شناخته می شوند. چه بسیار نقاشانی که در فضاحت بار ترین شرایط مرده اند و اکنون تابلوهایشان میلیون ها دلار معامله می شود . باید صبر داشت باید به کاغذ پار های این جماعت دیوانه مسلک اعتماد داشت . جامعه ای که دنبال مسائل زود بازده باشد همین می شود که میبینیم . لذت درک طبیعت که همان عصاره ی اصلی کار علمی است در بین خیلی ها از بین رفته چون فیده علم را در قدرت دادن به بازوان ثروتمندان و دولتمردان می دانند.
همه دارند از دانشگا انتقاد می کنند. آقای شعبانعلی شما تنها نیستید . خیلی ها می گویند که چرا دانشگاه آدمهای کاری تربیت نمی کند. اینها می خواهند ابوعلی سینا برایشان بیل بزند. حتما همینطور هست که اگر ابوعلی سینایی در بین ما بود( بگذریم از اینکه ابوعلی سینا از چنین جامعه گرسنه عاشق جیفه دنیا به وجود نمی آید) حتما به دلیل ناتوانی در به دست آوردن حقوق بیشتر تحقیر می شد. خیلی خوشحالم که در ان سوی دنیا معدود افرادی هستند که هنوز قریحه زیبایی علمی دارند و علمشان بیشتر از اینکه بوی اسکناس بدهد عطر گلهای بهشتی دارد.
مدت هاست که اخلاق از مساله ای که به روح انسان مربوط است به سمت تکنیک های زرد برای پول درآوردن بیشتر سوق پیدا کرده. انسان ها مانند موش تحلیل می شوند ، جنس بشر بیشتر شناخته می شود انتخاب هایش بیشتر موشکافی می شود تا سوداگران بتواند راههای بهتری برای بیرون کشیدن پول این موشهای آدم نما داشته باشند ، جوامع توسط جامعه شناسان تحلیل می شود نه برای افزایش مهر و محبت و دوستی که اگر با این قصد هم باشد به این خاط هست که دشمنی شاخص های بورس و نرخ برابری ارزهایشان را بد می کند نه به خاطر رحمت به معنی واقعی کلمه.
پول اختراع بزرگ و خوبی بود. خیلی از پیشرفت های بشر به همین خاطر بود. تاریخ مسیرش را بلد هست . خیلی از ارزش ها را به پول گره زدیم تا هم پول ارزشمند شود و هم مردم برای کسب پول بیشتر ارزش بیشتری تولید کنند اما در این میان انگار از خاطرمان رفته است که ما ارزش هایمان چیست ؟ به شک افتاده ایم که آیا هدف هایی که داریم واقعا ارزشمند هست یا پول بیشتر در آن حوزه آنها را ارزشمند کرده است؟
من آواز خود را سر می دهم ولی هیچ امیدی به روند های بزرگ جوامع ندارم. تاریخ مسیر خود را می سازد و جلو می رود و می دانم تک ستاره هایی در نهایت راهبر مسیر های بزرگ تاریخ هستند که اینجایی نیستند و آنها بدون نیاز به امثال من کار خود را خواهند کرد.
البته لازم به گفتن نیست که مدرک داشتن لزوما ربطی به علم داشتن ندارد. کار به جایی رسیده که آدم خجالت می کشد بگوید من در دانشگاه مدتی بوده ام ، از بس نااهلان در آنجا بوده اند. باید مواظب بود: چون مدرک داشتن به غلط با کلاس اجتماعی و علم داشتن گره خورده ، با مدرک زدایی علم زدایی و ترویج به علم گریزی نکرده باشیم.

تنهایی در شبکه های اجتماعی

به قول شعبانعلی می نویسم تا یادم بماند که بعدها باید کامل ترش را بنویسم و یادم باشد .


و به قول خود شعبانعلی( نقل به مضمون) : آدم در شبکه های اجتماعی تنهایی را بیش تر حس می کند. مثل مهمانی های شلوغ.


من حتی جمعی را در گروههای تلگرامی خودم پیدا نکردم که این را در آن بنویسم. چون مثل این است که وسط یک مهمانی که همه سرشان به جوک و طنز و خاطره گرم است بیایی و حرف سنگین بزنی. البته حرف های عمیق خیلی ها در تلگرام باز نشر می کنند اما واقیت این است که اگر مثلا منی که دارم حرف نیچه را در این جمع می زنم اگر خود نیچه بود دلش نمی آمد که آن حرف را در آن جمع که قبل و بعدش کلیپ خنده دار و عکس تازه فلان بازیگر هست رها کند. حتی فکر نمی کنم خود نیچه بخواهد حرفش را در گروههایی که به مباحث عمیق می پردازند مطرح کند . چون این رسانه ایجاب می کند که بخوانی و بروی و تاثیرات فست فودی هستند نه برای نشستن و فکر و کردن و مزمزه کردن.


استعداد یابی

انیشتین ، حافظ ، شجریان ، ارسطو و ... آزمون های جانسون اوکانر رو داده بودند؟ اصلا به این چیزهایی که ما فکر می کنیم فکر کرده بودند؟ اصلا آن ها در چه کانالی رشد کرده اند ؟ چرا در این کانال قرار گرفته اند ؟ سهم خودشان و اطرافیان و جامعه شان در این برجستگی چه بوده است؟

به نظرم میرسه هر جامعه ای و هر اجتماع کوچک و بزرگی که در نظر بگیریم یک سیستم آزمون گیری مثل بنیاد اوکانر برای خودش دارد .همانطور که جنرال الکتریک برای خودش این سیستم را داشت و می خواست کارمندان و گزینه های استخدامی را بهتر انتخاب کند. بدون این که اسمش را آزمون استعداد یابی بگذارد و حتی بدون اینکه محسوس باشد. وقتی در جمعی شرکت دارید که برای شما نارحت کننده هست احتمالا استعداد زیادی برای  آن جمع ندارید .یا شاید استعداد دارید و توانایی اش را ندارید.

  • ۲۶۲

بت سازی از بزرگان و انتظار از شجریان

بت سازی از چیزی و تابو کردن یک امر لزوما باعث قدر دانی از آن نمی شود. حتی ممکن است با تاکید بیش از اندازه بر ارزشمندی یک مقوله همان میزان ارزش واقعی آن را هم از او بگیریم.

غالب آشنایان به موسیقی دستگاهی ایران استادی و مهارت شجریان را قبول دارند . حالا فکر کنید که ما بیاییم و شجریان را تنها کمی بیش تر از آنچه که همه قبول دارند بالا ببریم و بگوییم که

  • ۱۲۴

این ها را ول کن جلوی خون دماغ را بگیر!

شما در محله ای هستید که کسی تحویلتان نمی گیرد. البته خیلی دوست دارید که تحویل گرفته شوید. اما خوب ، پول و سوادتان کمتر از سایرین هست . شما تنها نیستید .چند همسایه هم دارید که خیلی با شما متفاوت نیستند. آن ها هم وضعیت مشابه شما دارند . شما چند روز یک بار توسط زور گیرها کتک زده می شوید و توهین می شنوید اما وضعیت شما خیلی توجه بر انگیز نیست چون بالاخره یک زورگیر یقه یک گدا (شما) را گرفته و طبیعتا چندان حساسیتی برای دیگران بر نمی انگیزاند. درست یا نادرست بالاخره وضعیت همین هست . شاید بعضی از این پولدارها کمی هم خوشحال شوند که زورگیرها دارند شر این فقیر فقرای گدا پیشه را از محله کم می کنند.
در یکی از روزها گروهی از این زورگیر ها - که اتفاقا بده بستانی هم با بعضی از این پول دارها دارند و بعضی شان خودشان اصلا بچه پولدارند! - جرات می کند و یقه یکی از بچه پول دارها را می گیرد.چشم تان روز بد نبیند. محله غرق ماتم می شود. بعضی بزرگان فقیر محله ، هم به رسم ادب و هم به رسم سیاسیت به پول دار تسلیت می گویند .شما هم خیلی دوست دارید که همدردی کنید و بگویید ما هم انسانیت سرمان می شود اما اساسا خیلی هم فرصت نیست . چون شما گدا پیشه ها اولا خود یکی از ریشه ها ی زورگیری در محله به حساب می آیید و به خانه بچه پولدار راه ندارید و باید روی دیوارها اعلامیه بچسبانید و به ایشان تسلیت بگویید. گداها بچه پول دار را ارزشمند تر از خود می دانند و اگر زورگیر هزار بار به شما تعرض کند ، کک هم آن دوست گدای شما را نمی گزد اما حالا که بچه پولدار از دماغش خون آمده گدایان محل همگی کاسه های گدایی شان را سه رنگ کرده اند (به رنگ لباس آن بچه پولدار) . میان گداها اختلاف هم افتاده است (مثل همیشه) که آقا ما باید به پولدار تسلیت موثرتری بگوییم بالاخره پولدارهم آدم است و شاید از این راه آن ها بفهمند که ما با سایر فقرا متفاوتیم و خیلی به شما نزدیکیم و ما را به جامعه پولدارهای محله راه بدهند. (شما آدم نیستید که تسلیتان خشکش زده .تسلیت خشک و خالی بزرگِ گداها که مهم نیست باید در این غم ، خون گریه کنید در خلاف جاذبه تا آسمان آبی سرخ شود!) البته از انصاف نگذریم که پولدارهای محله ، همه ی شما گداها را به یک چشم نمی بینند . یکی گدا دیگری گداتر و آن دیگری هم خیلی گدا . انواع دیگری هم گدا داریم گداهای در حال پول دار شدن ، گدای پررو ، حتی گدایی هم داریم که مثل پول دارها فکر می کند! (حتی گدای خیلی پول دار هم داریم) .خود زورگیر هم نوعی گداست که وقتی نوک شمشیرش به سمت ما پول دار ها برگشت باید برش گردانیم به سمت گداهای محله که برای ما شاخ شده اند. از همین روست که این گداها را هر از گاهی خود ما پول دار ها تامینش می کنیم و می فرستیم پی سایر گداها
.(اشغل الظالمین باالظالمین!)
این ها را ول کن جلوی خونِ دماغِ بچه پولدارِ را بگیر!


پی نوشت یک: طبیعتا من با رفتار رسانه ها مشکلی ندارم که خبر فرانسه را بیش از لبنان بازتاب داده اند و رنگ و لعاب داده و زیر میکروسکوپ گذاشته اند ؛ کار رسانه همین را ایجاب می کند و واقعا این اتفاق در فرانسه برای غالب مخاطبان عجیب هم بود.

پی نوشت دو : همچنین نمی توانم با کسانی که پرچم فرانسه را به نشانه تسلیت بر عکس پروفایلشان گذاشته اند مشکلی داشته باشم. چرا که تسلیت گفتن و همدردی ما نهایت انسانیت و احترام است.

خطرناک ، کرخت شدن همگی ما نسبت به قتل و کشتار فله ای افغان ها و فلسطینی ها و لبنانی ها است. البته این هم طبیعی است ولی انسانی نیست . همانطور که گفته اند ذبح حیوان توسط زن مکروه است حتی اگر سر مرغ باشد چون قساوت قلب می آورد. شاید شنیدن مکرر خبر کشتار مردم در خاورمیانه ما را نسبت به این موضوع بی تفاوت کرده است. نمی دانم شاید داریم قسی القلب می شویم. که اگر این شدیم با داعش فرقی نخواهیم داشت ، حتی اگر عکس پروفایلمان را سه رنگ کنیم!


  • ۱۷۸
۱ ۲
Designed By Erfan Powered by Bayan