روزنوشته ها

وبلاگ شخصی محمدجواد علی محمدی

ارومیه دریاچه ی پر آب نمی خواهد!

در شهری که باغ های بزرگ مقابل چشم مردم اش نابود می شود و برای مردم اهمیتی ندارد
در شهری که بزرگترین رویدادهای هنریِ محیط زیستی برگزار می شود و کسی از آن استقبال نمی کند
در شهری که مردمش چاه غیر مجاز می زنند و آب های زیر زمینی را نابود می کنند
نباید حرف از احیای دریاچه زد.
آنها هیچ حقی در مورد این دریاچه ندارند.
برای یک بار هم که شده مردم باید پیکان انتقادات را به سمت خود بگیرند.
این درخت از ریشه فاسد شده است.
فستیوال با استقبال مواجه نمی شود و بدتر از آن مسئولین برگزاری به دلیل عدم استقبال زیر قولشان می زنند و معدود علاقه مندان را ناامید می کنند.حتی اگر یک نفر هم به خاطر اطلاعات بنرهای فستیوال به محل آن برود و با در بسته مواجه شود مسئولین باید جوابگو باشند . چون در اطلاع همایش نگفته بودند ما برای 100 هزار نفر همایش برگزار می کنیم یا برای 2 نفر.
اگر مردم برای دریاچه (که مظلومانه در این منطقه جغرافیای واقع شده است )ابراز ناراحتی کنند اشک تمساح ریخته اند.
 بیچاره دریاچه که هر نماینده ای برای احیای پست و مقامش از آن استفاده می کند.
بیچاره دریاچه که مردمانش برای ابراز موجودیت خود و برای بروز فرهنگ عقب مانده ی خود از آن استفاده می کنند.
نمک به زخم های این موجود آبی زده اید و نفس اش را خشکانده اید.
مردم اینجا سهمشان را از طبیعت تمام کرده اند و حق ندارند از نقطه ی دیگری از ایران آب بیاورند .
سهم آب آن ها در سیب ها و انگور هایش به پول تبدیل شده است .

دوست داشتن دریاچه پرآب در این منطقه تناقضی عجیب هست.

کاندیدای محبوب شهر ، باغ خیابان حسنی را ویران می کند و بعد درون آن یقه می درد و سینه چاک می کند که وامصیبتا دریاچه ما را خشکاندند.
امروز مثل همه ی روزهایِ رفتنِ به انجمن ، به کتاب خانه طباطبایی رفتم تا آب بخورم شیر آب مثل همیشه چون جوی روان بود.
مثل همیشه به مسئول آن جا گفتم آقا این شیر آبش روان است.( من بعد از دستشویی اصلا دست به شیر نمی زنم تا آب را باز کنم چون آب  به صورت دیفالت باز هست ) این بار مثل همیشه به من نگفت چشم رسیدگی می شود. به من گفت :« کتاب می خوای؟»
باید چه کتابی از او می خواستم ؟ "نحوه ی مبارزه با خشم""چگونه محیط زیست را احیا کنیم؟" "چگونه از یک شیر آب در حال چکه استفاده کنیم؟""اقتصاد مقاومتی و ظرفیت های شیرهای آب کتاب خانه طباطبایی"؟
به نظرتون دفعه بعد چه کتابی از ایشون بخواهم؟
بهتر است دفعه بعد که کتاب خانه رفتم برای آب خوری ،همچنان درخواست کتاب نکنم و  دو تا مغز آن جا ببرم. یکی برای شیر آب و یکی برای کتابدار؟

شیر دستشویی

شما نهایت بهینه سازی رو در این شکل مشاهده می کنید.مجموعه ای از اقتصاد مقاومتی( استفاده از لنت) و اتحاد دولت و ملت برای ویرانی مملکت .البته باید اشاره کنم که دلیل اصلی این نقصی که می بینید تحریم ها بوده اند و مغزِ شیر دیگه وارد ایران نمیشه و احتمالا آقای نادر قاضی پور برای مذاکراتِ شیرِ دستشویی باید وارد منهتن بشن و بعد از سخنرانی در سازمان ملل در مورد احیای دریاچه ارومیه بروند به واشنگتن و با آقای اوباما وارد مذاکرات مغز شیر بشوند. همه اش تقصیر این غربی هاست.
جماعت روشنفکرِ کتاب خوانِ کتابخوانه طباطبایی و کتابدارِ روشن مغز ما اصولا حکومت را مانعِ رسیدگی به وضعیت بحرانی محیط زیست می دانند و از اینکه بودجه ی کافی برای احیای شیر آب ندارند به سازمان عفو بین الملل در مورد نبود آزادیِ دفاع از شیر آّب و وضع اسف بار بودجه های مغزِ شیر آب شکایت برده اند.

واقعیت این است که برای مردمِ بی دغدغه هیچ چیز مهم نیست. برای آنها فقط شکمشان مهم هست. همچنان که آن ها از علم بیزار هستند و کنکور نماد فساد در علم هست ، دقیقا مثل آن در عرصه هنر و سایر موارد وجود دارد . یعنی کسی از هنر برای بیان درد و یا حل مشکل استفاده نمی کند بلکه خود هنر وسیله ای برای امرار معاش ، خودنمایی و شهرت و پیشرفت های سیاسی و اقتصادی است.

مردمِ بی فرهنگ و ترافیک

پی نوشت 1: بیش از زبان ترافیک نشان دهنده فرهنگ یک اجتماع است. وقتی آدم ها داخل این اتاق آهنی هستند و فکر می کنند که دیگر کسی تسلطی بر آن ها ندارد آن وقت دیگر خودشان می شوند . وقتی رو به روی فردِ بی فرهنگِ ترافیکی هستید در حالی که او پیاده هست او هر چقدر هم دور از تمدن و ادب باشد باز به خاطر مصلحت های اجتماعی و ترس هایش هیچ گاه آنی نیست که واقعا هست ، مگر این که نقابی به او بدهیم تا او در پشت آن مخفی بماند و به اندازه ای حسِ امنیت پیدا کند تا خودِ گندیده اش را بروز دهد.

پی نوشت 2: وقتی در مورد تمدن صحبت می کنم یا فرهنگ و کسانی که تمدن ندارند ممکن هست به ذهنتان انسان های ساده ی بادیه نشین و روستایی بیاید که در شهر نبوده اند و آدابش را نمی شناسند. مطئنا تمرکزم بر آ« ها نیست و روستایی بودن دلیل بر بی فرهنگی نیست . حتی اگر یک روستایی در جایی غیر از روستا باشد و در آن جا تازه وارد نیز باشد بر او خرده نمی توان گرفت چون تازه وارد گود شده و اصلا انتظاری از یک مسافرِ غریبه نداریم که آداب مکانِ جدید را بیاموزد. برای این که بی فرهنگ بودن روستایی-یا هر کسی که مدت کمی از حضورش در مکانی جدید می گذرد-را بسنجیم و یا بتوانیم بی فرهنگ بودن او را بپذیریم و ندانستنش را ملامت نکنیم شرایطی وجود دارد:

اگر می خواهد ملامت نشود باید حاظر به یادگیری باشد:

یعنی درست است که نمی داند ولی دوست دارد که آداب محیط جدید را بیاموزد و متناسب با آن طوری رفتار کند که کسی آزرده نشود. ( این چندان ربطی به اصالت ها و ...ندارد . هر کسی به مکانی رفت باید آداب آن مکان را بیاموزد . نمی شود با ماشین مثل خر رفتار کرد یا بر عکس وقتی یک شهرنشین به روستا می رود نمی تواند با خر مثل ماشین رفتار کند و حتی شهر نشین در یک مکان روستایی باید آموزش ببیند تا رفتاری متناسب آن جا داشته باشد )


اصلِ مطلب:

چند روزی است که بی فرهنگی های ترافیکی به اوج خود رسیده است و یا حد اقل من زیاد می بینم یا من تازه چشمم به این صحنه ها باز شده است شاید به این دلیل باشد که با گرم شدن هوا دوباره من دوچرخه سوار شده ام و خارج از صحنه ترافیک شاهد و ناظرِ آن هستم . موقعی هست که کسی خلافی انجام می دهد ممکن است برای خود توجیحی داشته باشد یا بگوید من بدلیل فلان مشکل مجبور به این کار شدم و با این کار درست است که هنوز خلافکار هست اما وجدانا می پذیرد که کار او اشتباه بوده است .

چند صحنه دیده ام از رانندگی مردم که برایتان می گویم:

1- دیده ام که طرف ماشین را دوبله پارک کرده در حالی که دقیقا جلوی همان ماشینی که ایشان دوبله کنارش توقف کرده بود جا برای پارک بود.یعنی تا این حد بی مسئولیتی اجتماعی در این راننده ی بی شعور بود. ممکن است بگوییم عجله داتشه و متوجه نبوده که اینها همه عذرِ بدتر از گناه هست . جالب است که این یک موردِ نادر نیست و  عینِ همین صحنه را چندین بار دیده ام .

2-طرف بدون دلیلِ خاصی -که می تواند شامل پنجر شدن ماشین و یا تصادف باشد- راه گردش به راست ماشین های دیگر را در چهار راه بسته است و دارد جنسی را که از مغازه خریده است به همسر محترمش نشان می دهد. یا در جای دیگر ماشین را پارک کرده و کلا از صحنه رفته است .

اصلِ مطلب 2:

یادم رفته سخنِ کدام بزرگی بوده که گفته است: اگر می خواهی کسی را بشناسی به او یک نقاب بده.

این سخنِ بسیار گویا و درست است . با این که صاحب سخن غیرِ ایرانی است اما بیش ترین کاربرد را در مملکت ما دارد. در جایی که مردم به اندازه ای مصلحت بین و ترسو هستند که خودشان را در انظار عمومی و در اجتماع نشان ندهند . پس اگر به کسی نقاب بدیهیم او در داخل آن نقاب گمانِ امنیت خواهد کرد و آنی خواهد بود که می خواهد باشد و این فردِ نقاب پوش دیگر همان خود واقعی اش هست.

بهترین نقاب های کنونی برای مردم ما  ماشین و پروفایل های اینترنتی و گمنام هست. جایی که بیش ترین فساد ها در این بستر هاست . بی فرهنگی مردم را به سادگی می توان با سطح مطالبی که تحتِ نقاب های پروفایل های ناشناس و کانال ها می سازند و انتقال می دهند .با بیش ترین چیزی که بین شان دیده و نشر داده می شود می شود آن ها را شناخت. در آن طرف هم اتومبیل ها این نقاب و حسِ امنیت را به او می دهند . فکر می کند که اکنون بدون اینکه کسی مزاحمش باشد می تواند هر کاری بکند و هر خلافی انجام دهد. البته این تنها قسمتی است که طرف واقعا می داند خلاف کردن بد هست و از نقاب اش سو استفاده می کند . مثال هایی که من زدم پا را فراتر از این گذاشته اند و بدون نقاب ماشین و بدون این امنیت که خلافی بکند و فرار کند مرتکب به بی فرهنگی می شود.

رضا داوری اردکانی در کتاب ما و راه دشوار تجدد می گفت : تجدد راهی نیست که روند ه ای به سمتش برود بلکه انسان متجدد خود عینِ تجدد است و راه رفته اش پشتِ سرش بسته می شود.

این آدم های بی فرهنگ نمی توانند فرهنگ را بخرند و صاحب فرهنگ شوند فرهنگ کلایی نیست که بشود خرید . اجتماع بی فرهنگ خود عین بی فرهنگی است و اگر می خواهد با فرهنگ شود باید خود را تغییر دهد.

تذکر 1:

تمامی این اتفاقات مربوط به شهر ارومیه هست و من شخصا از نقاط دیگر ایران اطلاع چندانی ندارم . ( اما بنابر گفته ها گویا سایرین هم چندان تفاوتی با عزیزان ارومیه ای ندارند )

تذکر 2: ممکن است وقتی از فردِ بی فرهنگ صحبت می کنیم ذهنِ شما به سمت زامبی هایی برود که کثیف هستند وبا لهجه خاصی صحبت می کنند یا آدم هایی که شهر را ندیده اند. اما مشاهده های من در مواردی که شاهد آن بوده ام خلاف این تصور بود. آن ها نه زامبی بودند و نه بد لباس . بسیاری شان ماشین های چند صد میلیونی سوار بودند و لباس های گران پوشیده بودند . حتی به سن و قیافه و حتی به میزان تجربه زندگی شهری هم بستگی ندارد. افرادِ جوانِ بسیار خوش تیپی را دیده ام که به ظاهر بسیار متمدن بودن و اگر از ایشان سوال می کردی احتمالا بهتر از من در مورد حقوق شهروندی و این که دین مخالف آزادی بیان هست و در مورد دموکراسی آمریکایی برایتان صحبت می کردند.


فرهنگ خریدنی نیست . با تغییر لباس و ادای روشنفکری درآوردن و مصرف سخنان چند روشنفکر تنها لایه های جهل و بی فرهنگی مرکب تر و پیچیده تر می شود.

حتی آن دهاتی وضع بهتری نسبت به این شهر نشین پولدار دارد. چون آن دهاتی احتمال مقاومت کمتری نسبت به فرهنگ و ادب شهر نشینی خواهد داشت و هنوز آلوده به تفاخرهای سخیفِ بی بند و باری و فساد شهری نشده است و بدتر اینکه آن آقا و خانم با آن و پز و قیافه اصلا نمی پذیرد که فرهنگ ندارد. او گمان می کند با پوشیدن لباس های گران و داشتن ماشین گران تر و آرایش خود می تواند فرهنگ را بخرد.

فرهنگ خریدنی نیست.

Designed By Erfan Powered by Bayan