روزنوشته ها

وبلاگ شخصی محمدجواد علی محمدی

مدرک و دانشگاه و بحث های تکراری

از چند مدت قبل تصمی گرفته ام که بعضی از مطالبی را که در تمرین ها و کامنت های سایت شعبانعلی و متمم می نویسم را اینجا هم بگذارم . البته برای دسترسی به بعضی مطالب متمم باید عضو سایت باشید. ( این مطلب یکی از آن هاست )

نوشته ی من کامنتی بود برای این نوشته:


و این هم کامنتِ من:

من قبول دارم که دانشگاههای ما کیفیت لازم را ندارند اما برای یادگرفتن خیلی از رشته ها فضای بهتری از دانشگاه وجود ندارد مثل ریاضی فیزیک و … . هر علمی را آدم به صورت خودآموز نمی تواند یاد بگیرد. واقعا دانشگاه فرصت های زیادی را در اختیار انسان قرار می دهد الا که یک سال از اخذ مدرک لیسانسم می گذرد دلم برای دانشگاه تنگ می شود. نمی گویم دانشگاه خیلی مقدس هست اما از فضاهای کاری که من در این یک سال تجربه کردم خیلی پاک تر هست.
نباید ارزش آفرینی را با میزان حساب بانکی گره زد. چقدر هنرمند و شاعر و دانشمند داشتیم که در اوج بدبختی مرده اند و کارهایشان هیچ خریداری در زمانه خودشان نداشت . به نظرم کار اینها ارزشمند بود ولی خوب کسی برایشان حاظر نبود پول بپردازد.
فرض کنید حافظ مثلا مجبور باشد برای امرار معاش پست ترین کارهای جامعه را انجام دهد. آیا این عادلانه هست؟ حافظ خیلی ارزش آفرینی کرده ولی او هم از بی عدالتی های زمانه که شاعران ثنا گو فقط ارج و قرب دارند نالیده است. شهریار هم نالیده است. آیا اگر شما جای حافظ بودید حق می دادید به او که او از جامعه اش انتقاد کند.
استاد الهی قمشه ای می گفت: مدارس قدیم فردی مثل نظامی پرورش می دادند اما مدارس جدید یک نظامی شناس هم پرورش نمی دهند.
مشکل در مدرسه و دانشگاه نیست. مشکل در مدل کنونی آنهاست. غالب دانشمندان بزرگ ما در مدارس معروف آن دوران تحصیل کرده بودند . از نظامیه بغداد بگیرید تا مدارس علمیه نجف و … .ما دانشگاه را کپی کرده ایم . راه رفتن خودمان را هم فراموش کرده ایم. اما کلاه آدم باید به کفش و لباسش هم بیاید. ما دانشگاهمان خیلی خوب نیست و مشکلات زیاد دارد اما در مقام مقایسه مثلا بهتر از سیستم مدیریتی و حکومتی و جامعه ما هستند. همین اینها هستند که معدل جامعه ما را بالا بردند. هر کس در جامعه وظیفه ای دارد . نباید از یک صنف انتظارات بیش از اندازه داشت. دانشگاه یک کار مشخص دارد. حالا هی وظایفش هم با دید بزرگانش در حال تغییر هست . ولی نباید انتظار داشته باشید دانشگاه ظرف ۴ سال یک انسان بیرون دهد که هم در جامعه موفق باشد هم در زندگی شخصی هم در زندگی علمی و مالی. البته همه این حوزه ها چنان در هم تنیده اند که نمی شود به این سادگی ها اینها را از هم جدا کرد. باید پذیرفت که هر کسی  کاری دارد. می دانم شما از آن دسته آدمهایی نیستید که کل ارزش یک شخص را در حجم حساب بانکی اش ببینید.
باید پذیرفت که یک خطاط که چهل سال از عمرش را صرف شناخت و بیرون اوردن زیبایی های خط کرده است از شعور پایین مردم هنرنشناس گله کند. او که بازاریاب هنر نیست . او تنها می توانسته کاری را که بلد هست انجام دهد و انجام داده. در همه دنیا هم همینطور هست. یکی کار هنری اش را انجام می دهد دیگری کلکسیون دار هست . سیستمشان درست هست . موقعی هم که درست نبود شاعران و دانشمندان و هنرمندانشان در فقر بودند. شما سیستم موسسه ها ی قدیمی و بزرگ تاریخ را از هاروارد گرفته تا حوزه علمیه ببینید . همه شان یک مدل کاری دارند و آن هم حمایت از دانشجو و طلبه هست . طلبه باید یاد بگیرد و آزمون و خطا کند و ما ( جامعه ) هزینه های آن ها را بدهیم. این برای افراد با استعداد است و سایرین هم برای هزینه های آموزشی خود پولشان را می آورند. درست است که مدت هاست روش غربی ها در آموزش در خدمت اربابان قدرت و ثروت قرار گرفته ولی شما مشترکات زیادی را بین نظام های آموزش با سابقه در اقصی نقاط عالم می بینید که یکی  از وجوه مشترکشان حمایت از دانشجویان خود هست. قرار نیست همیشه چیزی به درد جامعه بخورد.هنرمند بزرگ و دانشمند بزرگ مساله اش لزوما با من بیسواد عامی یکی نیست . او ممکن است به چیزی فکر کند که در نظر من بسیار بی ربط و مسخره باشد. او شاید به یک مساله در صد سال بعد پاسخ می دهد.  نباید تنها علم ورزانی مورد تقدیر باشند که جواب مساله من را می دهند .شما یک حلقه را در نظر بگیرید: دانشمند علم مورد نیاز برای حل مساله جامعه را تولید می کند و جامعه چون این علم تولیدی را دوای درد خود می داند حاضر هست برایش پول بپردازد در نتیجه در بازه های کوتاه یا بلند مدت بالاخره علم تولیدی قدرت خود را به صورت قدرت نظامی و اقتصادی و پول نشان می دهد. اما این همه ماجرا نیست. شاید این چرخه معقولی به نظر بیاید. شما هم به احتمال زیاد همین چرخه را درست می دانید.  اما اشکالاتی بر آن وارد است :
بودجه دانشگاهیان یا قسمت های علمی صنایع توسط آن صنایع و جامعه تامین می شود . چه دولت ها و چه صنایع ،تحقیقاتی را دوست دارند که منجر به دلار شود. در نتیجه علم در اختیار قدرت قرار می گیرد و این دانشمند نیست که جامعه را خط می دهد بلکه این دولت ها و اربابان قدرت در صنایع بزرگ هستند که دانشمندان و بودجه های تحقیقاتی انها را جهت می دهند. این یک رابطه دوسویه و متقابل هست و از هر دو طرف هم افزایی دارد اما لزوما این هم افزایی به خیر و صلاح جامعه نیست. شما  علم کثیف را در اقتصادهای بزرگ و در جنگ های جهانی دیده اید. خیلی ها همین را علم نافع می دانند یعنی علم کاربردی :علمی که از آن نانی نباشد که علم نیست. برای همین هست که بودجه دانشکده های برق و کامپیوتر روز الان بیشتر از مثلا دانشکده مکانیک هست. چون صنایع در زمینه مکانیک (مثلا خودرو) حس می کنند که به بلوغ لازم رسیده اند ، اما نیاز صنایع و دولت ها و شرکت ها در حوزه کامپیوتر همچنان سیری نا پذیر هست .یعنی مثلا در رقابت های بین کمپانی های گوشی های مختلف هنوز نیاز به پردازنده های سریع تر با قیمت کمتر برای غلبه برحریف حس می شود. در نتیجه بودجه علمی بیشتری به نسبت مکانیک مثلا صرف می شود. البته در مثال مناقشه نیست شما می توانید مثال بهتری پیدا کنید. حتی خود جامعه غربی به این مساله پی برده و از آنجایی که  تحقیقات در حوزه های باستان شناسی و ادبیات و …احتمالا  به درد هیچ شرکت و صنعتی نمی خورد دولت ها خود هزینه های این قبیل تحقیقات را می دهند. در کشوری مثل ما که شاعر نه کتابش فروش می رود و نه باستان شناس برای تحقیقاتش حمایت می شود حق دارد به نظر من کمی هم اعتراض کند. در این اوضاع هست که چیزی مثل فلسفه پوچ شمرده می شود حتی در کشورهای جهان سومی مثل ما علوم پایه هم کار های بی خود و بی جهت است. علوم پایه هم فقط در شرایطی خوب هست که مثلا بشود از فیزیک لیزری و هسته ای بهره ای برد و الا فیزیک نظری و ریاضیات که اصلا چیزی به در نخوری هستند و یک مشت بیکار عاشق پیشه روانی دارند سر مسائلی که برای هیچکس مهم یست پول می دهند. تنها فایده فیزیک در کشور ما می تواند ترجمه و چاپ کتب علمی تخیلی و ساختن فیلم های جذاب مستند فیزیکی باشد. دانشگاه ما نمونه جامعه ماست . وقتی که فلسفه چنین حقیر هست شما نباید انتظار زیادی از این جامعه داشته باشید. برای همین هست که اندیشمندان بزرگ جوامع غالبا بعد از مدت ها از مرگشان شناخته می شوند. چه بسیار نقاشانی که در فضاحت بار ترین شرایط مرده اند و اکنون تابلوهایشان میلیون ها دلار معامله می شود . باید صبر داشت باید به کاغذ پار های این جماعت دیوانه مسلک اعتماد داشت . جامعه ای که دنبال مسائل زود بازده باشد همین می شود که میبینیم . لذت درک طبیعت که همان عصاره ی اصلی کار علمی است در بین خیلی ها از بین رفته چون فیده علم را در قدرت دادن به بازوان ثروتمندان و دولتمردان می دانند.
همه دارند از دانشگا انتقاد می کنند. آقای شعبانعلی شما تنها نیستید . خیلی ها می گویند که چرا دانشگاه آدمهای کاری تربیت نمی کند. اینها می خواهند ابوعلی سینا برایشان بیل بزند. حتما همینطور هست که اگر ابوعلی سینایی در بین ما بود( بگذریم از اینکه ابوعلی سینا از چنین جامعه گرسنه عاشق جیفه دنیا به وجود نمی آید) حتما به دلیل ناتوانی در به دست آوردن حقوق بیشتر تحقیر می شد. خیلی خوشحالم که در ان سوی دنیا معدود افرادی هستند که هنوز قریحه زیبایی علمی دارند و علمشان بیشتر از اینکه بوی اسکناس بدهد عطر گلهای بهشتی دارد.
مدت هاست که اخلاق از مساله ای که به روح انسان مربوط است به سمت تکنیک های زرد برای پول درآوردن بیشتر سوق پیدا کرده. انسان ها مانند موش تحلیل می شوند ، جنس بشر بیشتر شناخته می شود انتخاب هایش بیشتر موشکافی می شود تا سوداگران بتواند راههای بهتری برای بیرون کشیدن پول این موشهای آدم نما داشته باشند ، جوامع توسط جامعه شناسان تحلیل می شود نه برای افزایش مهر و محبت و دوستی که اگر با این قصد هم باشد به این خاط هست که دشمنی شاخص های بورس و نرخ برابری ارزهایشان را بد می کند نه به خاطر رحمت به معنی واقعی کلمه.
پول اختراع بزرگ و خوبی بود. خیلی از پیشرفت های بشر به همین خاطر بود. تاریخ مسیرش را بلد هست . خیلی از ارزش ها را به پول گره زدیم تا هم پول ارزشمند شود و هم مردم برای کسب پول بیشتر ارزش بیشتری تولید کنند اما در این میان انگار از خاطرمان رفته است که ما ارزش هایمان چیست ؟ به شک افتاده ایم که آیا هدف هایی که داریم واقعا ارزشمند هست یا پول بیشتر در آن حوزه آنها را ارزشمند کرده است؟
من آواز خود را سر می دهم ولی هیچ امیدی به روند های بزرگ جوامع ندارم. تاریخ مسیر خود را می سازد و جلو می رود و می دانم تک ستاره هایی در نهایت راهبر مسیر های بزرگ تاریخ هستند که اینجایی نیستند و آنها بدون نیاز به امثال من کار خود را خواهند کرد.
البته لازم به گفتن نیست که مدرک داشتن لزوما ربطی به علم داشتن ندارد. کار به جایی رسیده که آدم خجالت می کشد بگوید من در دانشگاه مدتی بوده ام ، از بس نااهلان در آنجا بوده اند. باید مواظب بود: چون مدرک داشتن به غلط با کلاس اجتماعی و علم داشتن گره خورده ، با مدرک زدایی علم زدایی و ترویج به علم گریزی نکرده باشیم.
Designed By Erfan Powered by Bayan